مریض، دلداری می‌خواهد و امید: گفت‌وگو با دکتر هرمز شمس ، فرزند طبیب، نوه حکیم
انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی واشتارگارت در ایران
به وب سایت اختصاصی بیمارانRP خوش امدید
سری لوازم آشپزخانه فیلیپس جاروبرقی فیلیپس اتو بخار فیلیپس ریش تراش فیلیپس لومیا فیلیپس

نویسندگان
پیوند ها
امکانات

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 89
بازدید ماه : 1216
بازدید کل : 166552
تعداد مطالب : 2020
تعداد نظرات : 4019
تعداد آنلاین : 2


دریافت كد ساعت


پیج رنک


رنک الکسا

با کلیک بر روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید
درباره وب سایت
به انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی[RP]ـ تی یلم خوش آمدید.
اخرین مطالب
ارشیو مطالب
پیوند های روزانه
نظر دهید نظر

مریض، دلداری می‌خواهد و امید: گفت‌وگو با دکتر هرمز شمس، فرزند طبیب، نوه حکیم

 

مریض، دلداری می‌خواهد و امید: گفت‌وگو با دکتر هرمز شمس، فرزند طبیب، نوه حکیم

 

از کسی که پدرش پزشکی مردمی، پدربزرگش لسان‌الحکمای بااخلاق و پدر جدش شمس‌الشعرای عارف مسلک است، انتظاری جز هرمز شمس شدن نیست.

به گزارش"انجمن آرپی و اشتارگارت ایران - تی یلم"به نقل از شفقنا زندگی،او درست بموقع سر قرار حاضر شد، با رویی گشاده و لبخندی بر لب. هرمز شمس هفتاد و پنج ساله، چشم پزشکی طراز اول است، شاید همپای پدرش محمد قلی، بنیانگذار چشم پزشکی نوین در ایران، اما وجه تمایز او نه تنها به واسطه تبحرش در جراحی که به علت اخلاق خوشی است که بیشتر از تیغ جراحی و داروهای تجویزی روی بیمارانش اثر می کند. او از اخلاق پزشکان جوان امروزی راضی نیست؛ از ترشرویی ها، معاینه های سرسری بدون دلسوزی و از غرورهای کاذب و پوشالی. هرمز شمس از نسل مردانی است که اروپا را با همه زرق و برقش کنار گذاشته و به خاکی چسبیده اند که سرزمین مادری است. گفت و گو با مردی که معتقد است کسی که قصد پولدار شدن دارد، بهتر است تاجر شود نه پزشک، خواندنی است

دوست دارید مردم شما را به عنوان دکتر هرمز شمس بشناسند یا به عنوان پسر پروفسور شمس؟

مسلما دوست دارم به عنوان هرمز شمس شناخته شوم، اما افتخار می کنم پسر پروفسور شمس هستم، همچنین افتخار می کنم به پدربزرگم، لسان الحکما که پزشکی بسیار خوش اخلاق و وارسته بود. حتی امام خمینی(ره) یک بار گفتند که طبیب باید مثل دکتر لسان باشد. پدربزرگم، استاد چشم پزشکی دارالفنون و در فرانسه تحصیل کرده بود. او پزشکی مردمی بود و حتی بیمارانی را که از شهرستان می آمدند و در تهران جایی برای ماندن نداشتند در خانه خودش نگه می داشت. پــــدربزرگم و بعد هم پدرم نمونه اخلاق پزشکی بودند

خوش اخلاقی در خانواده شما ارثی است یا برای خوش خلق بودن، روحتان را پرورش می دهید؟

ما در فامیلمان به بسیاری از اصول پایبندیم بویژه آن تعداد از ما که پزشک هستیم، چون پزشک با بیماری طرف حساب است که به توجه نیاز دارد. همین که به حرف های بیمار گوش بدهی برایشان خیلی مهم است. عده ای از بیماران ممکن است علاج هم نشوند، اما باید به آنها امید و روحیه داد. بعضی بیماران من می گویند وقتی به مطب تو می آییم تا شش ماه شارژ می شویم در حالی که من شاید از نظر درمانی اصلا برایشان کاری انجام نداده باشم.

وقتی یک بیمار به مطب شما می آید با او چطور رفتار می کنید که او چنین حسی پیدا می کند؟

من با آنها صحبت می کنم، به حرف هایشان گوش می دهم، دلداری شان می دهم. به بعضی ها که بیماری سختی دارند، می گویم امیدوار باشید چون پزشکی بسرعت در حال پیشرفت است و اگر راه علاج شما الان در دسترس نیست در آینده نزدیک راه درمانش پیدا خواهد شد.

ظاهر بیماران برای شما مهم است؛ یعنی فقیر یا پولدار یا شهری و روستایی تفاوت قائل می شوید؟

من به ظاهر آدم ها کاری ندارم، اما با بیمارانی که سطح سواد بالاتری دارند، راحت تر حرف می زنم؛ چون حرف هایم را بهتر درک می کنند.

برخی بیماران راجع به بیماری شان زیاد از پزشک سوال می کنند و مرتب تماس می گیرند. با این افراد چطور برخورد می کنید؟

البته الان بسیاری از مردم چون تحصیل کرده اند و راجع به بیماری ها اطلاعات دارند و درباره اش مطالعه می کنند، راحت تر پاسخ شان را می دهم، اما عده ای هستند که شاید موضوعات را درک نکنند یا خواهر و برادر و عمه و پدربزرگ و بقیه اقوامشان چند بار مراجعه و مرتب یک سوال را تکرار کنند. من هم تا جایی که بتوانم پاسخ همه شان را می دهم و خسته نمی شوم

شما از جوانی همین طور با حوصله بودید؟

بله، زمانی که دانشجو بودم مریض هایی که باید زیاد با آنها سر و کله زده می شد یا داد و فریاد راه می انداختند، استادانم می گفتند شمس را پیششان بفرستید.

پدرتان هم همین طور بود؟

پـدرم از من جدی تر، اما مدیر خیلی خوبی بود. در عین حال با بیماران مهربان بود؛ مخصوصا با مردم طبقه پایین. پدرم مردم بی چیز را دوست داشت با این که در فرانسه استاد دانشگاه بـــود به ایران آمد و چشم پزشکی نوین را در کشور پا گذاری کرد.

شما کجا درس خواندید؟

در آمریکا و فرانسه.

مادرتان هم پزشک بود؟

مادرم سال هاست فوت کرده، اما همه عمرش خانه دار بود.

چقدر درس خوانده بود؟

دانش آموخته دبیرستان ژاندارک بود.

پدر و مادرتان زمانی که با هم ازدواج کردند، پدرتان پزشک بود؟

بله، پدرم آن زمان استاد دانشگاه فرانسه بود و به دعوت یکی از استادانش برای درمان یک بیمار به ایران آمد، اما وقتی اوضاع وخیم مردم را دید که انواع و اقسام بیماری های چشمی داشتند، تصمیم گرفت دیگر به فرانسه برنگردد. پدرم می گفت وقتی این وضع را دید خیلی دلش به حال مردم سوخت و کلی گریه کرد برای همین تا آخر عمر در ایران ماند. بعد هم با مادرم ازدواج کرد.

الان اکثر قریب به اتفاق پزشکان می گویند با کسی غیر از پزشک ازدواج نمی کنند. چرا پدرتان با یک دختر دیپلمه ازدواج کرد؟

اول این که مادرم دختر عموی پدرم بود. دوم این که این ماجرا برای 80 سال پیش است و آن زمان دخترهـــا بندرت به دانشگاه می رفتند.

به نظرتان اصرار برای ازدواج پزشک با پزشک درست است؟

الان دیگر دوره ای نیست که خانواده ها برای پسرها خواستگاری بروند، پزشکان هم در محیط کار همدیگر را می بینند و طبیعی است اگر یکدیگر را انتخاب کنند.

غیر از این که شما گفتید، موضوع این است که برخی پزشکان، ازدواج با غیرپزشک را کسر شأن می دانند.

مدرک تحصیلی، شان نمی آورد. در ازدواج، اخلاق و شخصیت افراد مهم است و ممکن است فردی بی سواد برای زندگی گزینه مناسبی باشد. البته تحصیلات هم مهم است و هر چقدر زن و مرد از نظر علمی بالاتر باشند می توانند زندگی بهتری برای خود بسازند.

به نظر شما چرا اکنون کمتر پزشکی به دنبال باقی گذاشتن نام نیک از خود است؟

جامعه ما الان جامعه پول شده، اما نسل پدر و پدربزرگ من به علت شرایط جامعه و ارزان بودن زندگی نیاز به پول زیاد نداشتند. پدربزرگم حتی وقتی بیماران شهرستانی داشت، هزینه برگشت آنها به شهر و روستایشان را هم می داد، اما الان برای زندگی به پول نیاز است. بجز این در قدیم تربیت ها طوری بود که پزشک به مردم احترام می گذاشت، اما حالا احترام ها از بین رفته و کمتر خانواده ای پیدا می شود که ارتباط اعضای آن تنگاتنگ و مبتنی بر احترام باشد. در واقع، نسل ما در خانواده هایی بزرگ می شد که به اخلاق اهمیت می داد و الگوهای اخلاقی را نزدیک خودمان می دیدیم و از آنها یاد می گرفتیم، اما الان این الگوها وجود ندارد. با خواندن یک کتاب اخلاق پزشکی هم که کسی انسان اخلاقی نمی شود.

جدا از بحث پول و تلاش برای کسب درآمد در جامعه پزشکی ما کسانی هستند که خودشان را از دیگران بالاتر می دانند و مثلا وقتی مریض وارد اتاقشان می شود، حاضر نیستند به صورتش نگاه کنند.

وقتی آدم ها درست تربیت شوند و استادانی داشته باشند که با بیماران درست رفتار کنند، مسلما آنها هم یاد می گیرند، اما وقتی استادی و الگویی نیست که افراد اخلاق را از آنها یاد بگیرند، وضع همین طور می شود. البته پول هم تا حدی آدم ها را خراب می کند. قدیم ها وقتی کسی می خواست وارد حرفه پزشکی شود انتخاب می شد، هنوز هم مثلا در آمریکا همین طور است و با داوطلب رشته پزشکی مصاحبه می شود تا ببینند او به درد این شغل می خورد یا نه، اما در کشور ما هر کس بتواند در کنکور پزشکی قبول شود، پزشک می شود.

شنیدم شما بابت ویزیت از مردم کالا هم قبول می کنید، درست است؟

مردم هرچه بدهند، من قبول می کنم. حتی اگر ویزیت هم ندهند قبول می کنم، مردم برای ویزیت دادن یا ندادن مختارند. زمانی که پدربزرگ و پدرم طبابت می کردند، مردم برایشان از دهات انواع و اقسام کالاها را می آوردند، الان هم هنوز مردم برای من به عنوان محبت مرغ، گوسفند، شیرینی، مربا یا تخم مرغ می آورند.

شما با بیمارانتان ارتباط تلفنی هم دارید؟

بله، برخی بیماران تلفن همراه من را دارند و آنها که بیماری خاصی دارند، دائم با من تماس می گیرند.

شما شاگردانی دارید که مثل خود شما شده باشند؟

حساب شاگردانم از دستم در رفته، اما می دانم خیلی از آنها در خارج کشور مشغول کارند. البته الان بیشتر آدم ها مادی شده اند و دنبال پول هستند، من ایرادی هم نمی گیرم چون همه نباید مثل من باشند و بالاخره باید زندگی شان را اداره کنند، اما شک ندارم پزشک باید با مریض خوش رفتار باشد. یکی از علت هایی که نخواستم ازدواج کنم هم همین بود که دوست نداشتم دنبال مادیات باشم.

پس شما پزشک پولداری نیستید؟

نه، پدرم هم نبود. او فقط یک خانه در خیابان حافظ داشت.

شما از مال دنیا چه دارید؟

یک مطب، یک آپارتمان و یک ماشین، همه اش هم معمولی. به نظر من ماشین یک تکه آهن است که باید آدم ها را جابه جا کند و مرغوب بودنش مهم نیست. در قصر یا یک آپارتمان کوچک هم که باشی، مهم این است که آرامش داشته باشی.

مادر شما از اخلاق پدرتان ناراحت نبود؟

مادرم خیلی خاکی تر و انسان تر از این حرف ها بود. او حتی برای مردم ندار محله غذا می پخت و برایشان می فرستاد

اگر کسی شما را دکتر صدا نزند ناراحت می شوید؟

نه به هیچ وجه. چون خواهرزاده هایم مرا دایی صدا می کنند. خیلی از مردم ازجمله همسایه ها به من دایی می گویند.

به نظر شما واژه دکتر چرا برای بعضی ها تا این حد مهم است؟

لزومی ندارد به یک دکتر حتما بگویی دکتر، چون کلمه آقا هم کفایت می کند. به نظر من کسانی که دنبال این عناوین هستند در زندگی شان کمبود دارند یا می خواهند برای خودشان احترامی بخصوص دست و پا کنند، اما کسی که درست بزرگ شده این القاب و عناوین برایش مهم نیست.

رفتار پزشکاران با مردم در آمریکا و فرانسه که شما زندگی کرده اید، چطور است؟

گرایش به مادیات البته در همه جای دنیا وجود دارد، اما در فرانسه بسیاری از پزشکان هستند که اصلا به مادیات اهمیت نمی دهند یا همیشه در دانشگاه هستند یا در مراکز دولتی یا برای درمان مجانی مردم به نقاط مختلف جهان می روند، در حالی که اگر اراده کنند می توانند پولدار باشند

این همه تفاوت میان ما و آنها در چیست؟

اینجا ارزش آدم ها به پول است؛ این که چه ماشینی سوار می شود، چه خانه ای دارد و ویلایش کجاست، یعنی مقام مالی آدم ها مهم است، نه مقام علمی، اما در فرانسه شخصیت انسان ها، کار و رفتارشان است که به آدم ها ارزش می دهد.

به نظر من ماهیت حرفه پزشکی طوری است که باعث ایجاد غرور کاذب می شود. نظر شما چیست؟

باور کنید فقط در ایران این طور است، آن هم به این دلیل که از قدیم، طبیب نزد مردم احترام خاصی داشته و ذهن مردم این گونه شکل گرفته است. در خارج از کشور مثلا شغل شما که روزنامه نگاری است از پزشکی خیلی مهم تر است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمامی حقوق مادی و معنوی مطالب این وب سایت متعلق است به
www.RPiRani.iR
کپی برداری با ذکر منبع بلا مانع است